1.عشق بورزم، یعنی در زندگی به دیگران نیکی بی حساب و کتاب بکنم تا شادی ژرف نصیبم شود.

۲)زندگی این جایی و اکنونی داشته باشم تا هم از سلامت روانی بیشتر و هم از کمال اخلاقی بیشتر بهره مند شوم.

۳) به ارزش داوری های دیگران به کلی بی اعتناء شوم تا به خود شکوفائی کامل دست یابم.

۴) تا می توانم به خودام وفادار باشم، یعنی به رویای شخصی خود ام پشت نکنم، هر چند این پشت کردن مطلوب های اجتماعی برایم به ارمغان آورد.

۵) هرگز به حل مساله ی نظری ای نپردازم که حل آن در عمل من هیچ تاثیری ندارد، یعنی به من ربطی ندارد.(حکمت «به من چه؟»)
۶) از زندگی اصیل، یعنی خودجوشانه و خودانگیخته دست نکشم، یعنی خودم باشم و ساده و طبیعی زندگی کنم.

۷) بدانم که به عمیق ترین معنای کلمه، تنهایم.
۸) در غوغا و هیاهوی زندگی فقط به ندای آرام و آهسته وجدان اخلاقی خودم گوش دهم.
۹) خودم را هر چه بیشتر بشناسم و بیش از احوال هر کس دیگر احوال خودم را بپرسم.

۱۰) هدفم را فقط اصلاح خودم قرار دهم و بدانم که فقط در نتیجه ی این کار دیگران را ، کمابیش، اصلاح می کنم.
۱۱) بدانم که فقط تغییر و اصلاح خود هم ممکن است و هم مطلوب.
۱۲) خوبی زندگی را بر خوشی زندگی ترجیح دهم.

۱۳) بزرگترین کاری را که می توانم بر عهده گیرم، نه کاری بزرگتر از آن را، و نه کاری کوچکتر از آن را.
۱۴) بدانم که همه چیز ناپایدار و گذرا است، چه خوشی ها و چه ناخوشی ها.
۱۵) هرگز از صداقت (= مطابقت پنج ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفته ها و کرده ها با یکدیگر)، تواضع (= در خوشی ها خود را دیگری انگاشتن)، و احسان( = در ناخوشی ها دیگری را خود انگاشتن) دست نکشم.

۱۶) چنان زندگی کنم که گویی در یک قدمی مرگ هستم، یعنی در هر لحظه مشغول به کاری باشم که اگر در همان لحظه مرگ برسد نه احساس پشیمانی کنم، نه احساس اندوه و نه احساس حسرت.
۱۷) فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت سخن بگویم.
۱۸) اهل آرامش به هر قیمتی نباشم.
